بهشت اول :
آغوش مادریست که با تمام وجود ، بغلت کرد و شیرت داد
بهشت دوم :
دستان پدریست که برای راه رفتنت ، با تو کودکی کرد
بهشت سوم :
خواهر یا برادریست که برای ندیدن اشکهایت ، تمام اسباب بازیهایش را به تو داد
بهشت ... چهارم :
معلمی بود که برای دانستنت با تمام بزرگیش هم سنت شد تا یاد بگیری
بهشت پنجم :
آغوشی بود که هرگز در آغوشش نگرفتی
بهشت ششم :
دوستی ست که روز ازدواجت در آغوشت کشید و چنان در آغوشش فشرد که انگار آخرین روز زندگیش را تجربه میکند
بهشت هفتم :
همسر توست که با تمام وجود در کنار تو معمار زندگی مشترک تان است
گویی دو شاخه از یک ریشه اید
بهشت هشتم :
فرزند توست که خالق زیبایی های آینده است
آری شاید هر کدام از ما تمام هشت بهشت را نداشته باشیم
و
آری بهشت همین حوالیست ...
مادرت را بنگر...
پدرت را ببین ..
خواهر یا برادرت را حس کن ..
به معلمت سر بزن...
دوستت را به یاد بیاور...
عشقت را از خاطرت بگذران...
همسرت را تشویق کن....
فرزندت را ببوس...
یک وقت دیر نشود برای بهشت رفتنت...
بهشت را با همه قلبت حس کن ، همین نزدیکیست...
یک نفوذ موردی است، نفوذ فردی است؛ یک نفوذ جریانی است.
نفوذ موردی خیلی نمونه دارد، معنایش این است که فرض کنید شما یک دمودستگاهی دارید، یک مسئولی هستید؛ یک نفر را با چهرهی آرایششده، بزکشده، با ماسک در مجموعهی شما بفرستند؛ شما خیال کنید دوست است درحالیکه او دوست نیست، تا او بتواند کار خودش را انجام بدهد؛ گاهی جاسوسی است که این کمترینش است؛ یعنی کماهمّیّتترینش جاسوسی است، خبرکشی و خبردهی است؛ گاهی کارش بالاتر از جاسوسی است، تصمیم شما را عوض میکند. شما یک مدیری هستید، یک مسئولی هستید، تصمیمگیر هستید، میتوانید یک حرکت بزرگ یا مؤثّری انجام بدهید، اگرچنانچه این حرکت را اینجور انجام بدهید این به نفع دشمن است، او میآید کاری میکند که شما حرکت را اینجور انجام بدهید؛ یعنی تصمیمسازی. در همهی دستگاهها سابقه هم دارد؛ فقط هم دستگاههای سیاسی نیست، دستگاههای روحانی و دینی و مانند اینها هم همیشه وجود داشته. مرحوم آقای آسیّد حسن تهامی که از علمای بزرگ کشور ما و ساکن بیرجند بود، رفته بود در بیرجند مانده بود؛ ملّای خیلی بزرگی بود، اگر در قم یا نجف میماند، حتماً مرجع تقلید میشد؛ مرد بسیار دانایی بود. ایشان خودش برای من نقل کرد؛ گفت آنوقتی که عراقیها با انگلیسها میجنگیدند -در [سال] ۱۹۱۸؛ قریب صد سال پیش- یکی از مراجع وقت، یک نوکری داشت که خیلی مرد خوبی بود، با طلبهها گرم میگرفت، صحبت میکرد، با همه آشنا بود، با همه رفیق بود؛ اسمش را هم ایشان میگفت؛ من یادم نیست. گفت بعد که انگلیسها غلبه پیدا کردند و عراق را تصرّف کردند و آخرین جا نجف بود که وارد نجف شدند، خبر رسید به طلبهها که این نوکر فلان آقا، یک افسر انگلیسی است! گفت من باور نکردم؛ گفتم مگر میشود چنین چیزی؟ بعد میگفت در بازار حُوِیش -بازار معروفی است در نجف- داشتم میرفتم، دیدم هفت هشت ده نفر افسر انگلیسی و نظامی انگلیسی سوار اسب دارند میآیند -آنوقت با اسب رفتوآمد میکردند- یک افسری هم جلویشان است؛ خب، من کنار واایستادم که اینها بیایند رد شوند؛ وقتی رسیدند به من، دیدم آن افسری که جلو بود، از آن بالا گفت: آقای آسیّد حسن، حالت چطور است! نگاه کردم دیدم بله، همان آقایی است که نوکر فلان مرجع بود؛ سالها ما این را میدیدیم. گاهی نفوذ اینجوری است؛ نفوذ شخصی است؛ وارد خانهی کسی، وارد دستگاه کسی میشوند. در دستگاههای سیاسی هم الیماشاءالله از این قبیل وجود داشته است؛ امروز هم ممکن است باشد؛ البتّه خطرناک است.
نور خورشید یکی از کارآمدترین گزینههاست، چون نور خورشید قادر است ریتم شما را طبیعی کرده و به حالت اولیه بازگرداند، بنابراین ۱۵ الی ۲۰ دقیقه در طول روز را زیر نور خورشید سپری کنید، با شناخت ریتم شبانهروزی خود سعی کنید برنامههای روزانه خود را مطابق با آن پیریزی کنید.